خانه عناوین مطالب تماس با من

بی تابی تکرار

بی تابی تکرار

پیوندها

  • قصر قورباغه ها
  • شماره یک
  • خانه ی دوست
  • رومئو و ژولیت
  • http://nikahang.blogspot.com/
  • ارنج
  • مانده بر راه
  • weria
  • ـــــ وسیــــــــــع باش... ــــ
  • سبک وزن
  • فرجام
  • جوجه وبلاگ
  • نانو تکنولوژی یا فناوری نانو
  • دختری که سلام نمی کند
  • پدر خوانده
  • سحر
  • سرزمینی
  • غریبه
  • خیزان

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • می اندیشم..
  • بودن..
  • هستی..من
  • [ بدون عنوان ]
  • می سراید..
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • و در این حسی است..
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • چرا؟
  • ..
  • بکن حرف مرا باور ..نیابی از من عاشق تر..

بایگانی

  • اسفند 1387 1
  • بهمن 1387 1
  • دی 1387 3
  • آذر 1387 9

آمار : 15627 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • می اندیشم.. شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 00:00
    نمی دانم، دیگر نمی دانم.. صدایت را می شنوم.. از صبوری روحم حراسانم.. نگاه کن؟.. تو هیچ گاه من ِ تو را نگریستی.. تو فرو رفتی؟.. آن روز ها رفتند.. آن انتظار ها ی بی یایانم.. آن رعشه های عطر.. آن بی تابی ها .. توانم.. تنها تر از قطره ی باران.. در بیابان..!! در اضطراب دست های پر از حست.. در ویرانه ها می زیستم.. می زیستم.....
  • بودن.. پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 01:39
    زندگی پرواز است.. زمین..خونه ی توست.. تو همواره ز من , آسمان می خواهی.. آسمانی که درآن.. دل اگر بارانی.. یا که در پائیز است.. یا زمستان..به دلش سردی داد.. باز هم با من.. یا نوازش هایم.. یا که نه آغوشم.. گرچه تن.. سوخته ..اما سرشار.. از همه احساسی.. که به دل راه میداد.. وبه آن.. دل می بست.. گرچه من آنم.. اینچنین پابندم...
  • هستی..من سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1387 21:46
    جدایی گرچه هرگز برای ما رخ نخواهد داد ..چون نمی خواهم ..چون نمی خواهی.. امشب واقعیت را..راز شیرین تو رو خواستن را.. پذیرا هستم.. با پذیرفتن آن تو را خواهم جست..مرا خواهی جست.. جایی برای اشک من باقی نمی گذار مای راز شیرین نمی دانم ..این ندانستن ها تاب و توان مرا می گیرد.. ولی دوستشان دارم.. شاید هنوز.. به یاد من باشی.....
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 23:55
    همه می ترسند ٬ اما من و تو به چراغ و آب و اینه پیوستیم ! و نترسیدیم! سخن از پیوند سست دو نام و هم آعوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست ... سخن از گیسوی خوشبخت من است با شقایقهای سوخته ی بوسه ی تو ... و صمیمیت تن ها مان در طراری و درخشیدن عریانیمان مثل فلس ماهی ها در آب نهان! سخن از زندگی نقره ای آوازی است که سحرگاهان...
  • می سراید.. شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 23:44
    روایت شاعرانه انسان توسط آدمیزاد.. مسیر آدمیزاد رو به انسانیته یعنی آدمی می ره تا انسان بشه.. آدمیزاد انسان را می سراید.. آدمیزاد انسان را می سراید..
  • [ بدون عنوان ] شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 01:27
    و در من هیچ حسی نیست از هیچ کس..چه بد..
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 23:22
    آه یکی بود یکی نبود .. یه عاشقی بود که یه روز .. بهت می گفت دوست داره .. آخ که دوست داره هنوز.. دلم یه دیوونه شده .. واست میازاره هنوز.. از دل دیوونه نترس .. آخ که دوست داره هنوز.. وای که دوست داره هنوز.. شب که می شه به عشق تو .. غزل غزل صدا میشم .. ترانه خون قصه ی ، تموم عاشقا میشم.. گفتی که با وفا بشم ، سهم من از...
  • و در این حسی است.. یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1387 18:33
    زندگی رسم خوشایندی نیست.. زندگی بال و یری داری با وسعت مرگ..که من و تو در آن می غلتیم.. یرشی دارد اندازه عشق..که همه می مانند در این وسعت معنا بودن را.. زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود..می رود..آن دم که هیاهوی درون می جوشد.. زندگی جذبه دستی است که می چیند..یرو بال من و تو.. زندگی نوبر انجیر سیاه...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 15 آذر‌ماه سال 1387 23:19
    غریبه هر چی باشه یه غریبست..
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1387 21:39
    من تورا می خواهم .. ای همه جان و روانم.. از تو من زندگی می گیرم.. قلب من بیمار است.. من به تو دلبستم.. چشم من بی تاب است..
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1387 16:03
    از این همه چیزای تکراری خسته شدم.. از تکرار.. تکرار تکرار تکرار
  • چرا؟ چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 22:00
    داشتم با خودم فکر می کردم .. آدما هیچیشون عوض نمی شه ..همون چیزایی و که به ینفر می گن طی سالها .. همونارو به یکی دیگه ..و باز هم یکی دیگه.. چرا زود خسته می شیم از هم؟ چرا تا می فهمن طرف علاقه مند شد یکی دیگه.. چرا فقط شوق اولیه رو کم دارن؟ چرا؟ نه چرا؟
  • .. چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 21:27
    اگه دستات مال من بود جوووووووووووووووووووووون به دستات می سیردم..
  • بکن حرف مرا باور ..نیابی از من عاشق تر.. چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 21:15
    من آن خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم.. ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی یوشم.. تو غم در شعر أوازی شکوه اوج یروازی .. نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی..